جنبش های اجتماعی
و بحران دولت در آمریکا
علی طاهری

در عرصه سیاست داخلی دولت آمریکا امروز با بحران عمیق و جدی روبروست. اکثریت وسیع آمریکاییها همداستانند که واشنگتن (دولت فدرال) نهادی بیهوده٬ غیر موثر و حافظ منافع خاص و پر از سیاستمدارانی است که فقط به منافع خود می اندیشند و حاضرند برای انتخاب شدن هر حرفی بزنند. بی اعتمادی به واشنگتن  سد عظیمی در برابر کوشش حزب دموکرات و دولت اوباما برای جلب حمایت از اقدامات جدید دولت برداشته است. حتی اقداماتی که با هدف مبارزه با عدم امنیت اقتصادی از طریق گسترش آموزشهای حرفه اى یا خدمات بهداشتی و درمانی تضمین شده انجام می شوند. در حال حاضر دشمنی با دولت به گفته خود نویسندگان روزنامه های آمریکایی جزیی از فرهنگ آمریکایی است. دقیقا همین شکاف میان جامعه و دولت بحران سیاسی دولت را نشان می دهد.

در این میان می توان به نهضتهایی چون میلیشیای آمریکایی٬ حقوق محلی٬ نهضت بهره برداری معقول و تحرکات اتحادیه های کارگری اشاره کرد. سعی مفسرین و ایدئولوگ های دولت آمریکا در این است تا خصلت اجتماعی و اقتصادی این جنبش ها را زیر تحرکات میهن پرستانه دفن کنند. اما هیچ کدام از این سیاستهای محافظه کارانه تا به امروز قادر به مهار این چرخش سیاسی در درون جامعه آمریکا نشده است. شناسایی این جنبش های اجتماعی به درک این مسئله کمک بیشتری خواهد کرد.

اولین جنبش اجتماعی نیرومند عبارتست از جنبش کارگری: نارضایتی و نا امنی اقتصادی٬ سقوط استانداردهای زندگی اکثریت جامعه٬ و بی ثباتی بازار کار. مسلما این جنبش اگر از زير نفوذ و کنترل بورکراتهاى رفرميست و سرمايه دار اتحاديه اى خلاص شود٬ سرتاپا ضد سرمایه داری است و به درست ریشه مشکلات خود را زیر سر شرکتهای عرض و طویل٬ نهاد مالی و بورس و شیوه تولید و تجارت و در یک کلمه کل ساختار سیاسی - اقتصادی دولت آمریکا و سيستم کنونى می بیند. اما هم زمان به نارضایتی عمومی بر علیه دولت پتانسیل مضاعفی می دهد. اکثریت اتحادیه های کارگری با معامله های حزب دموکرات با شرکتهای چند ملیتی٬ و سیاست های بازار جهانی از موضعى ناسيوناليستى مخالفند. مسائل سیاسی مورد توجه جنبش کارگری طرفداری از سیاستهای حمایتهای اقتصادی٬ منع محدودیت مهاجر پذیری و رفع تبعیض علیه مهاجرين است.

گرایش دیگر که تا حدی در افکار عمومی ریشه دوانده است با طرفداری از سیاستهای حمايت اقتصادی همخوانی دارد. اما با دخالت آمریکا بعنوان یک ژاندارم بین المللی مخالف است. آنچه که مشخص است پس از فروپاشی شوروی آمریکا نقش معنوی خود را بعنوان یک تک ابر قدرت در ذهن مردم آمریکا از دست داد. این ژست به هیچ وجه توجیه کننده سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا در دنیا را نمی دهد. مخالفت با عملیات نظامی آمریکا تحت نظر سازمان ملل٬ و بیرون آمدن آمریکا از شبکه پیچیده تجارت جهانی خواست مشخص این دسته است.

سومین جنبش به چیزی مربوط می شود که مخالف مداخله گسترده حکومت در زندگی خصوصی٬ خانواده و اجتماعات محلی دانسته می شود. نهضت مدارس خانگی نمونه ای از این مورد است. یا سازمانهایی چون "حقوق محلی" و "بهره برداری معقول" بر علیه رشد دست اندازی دولت آمریکا به حریم خصوصی شان مبارزه می کنند.

همچنین زد و بند دولت آمریکا با نهادهای ارتجاعی چون سازمانهای متنوع ضد سقط جنین٬ ضد همجنسگرایی٬ سازمانهای راسیست چون سفیدپوستان اونجلیکال به یک جنبش اجتماعی نافی این تحجر دامن زده است. تشکلیل سازمانهای فمينیست٬ آزادی همجنسگرائی و پایان مردسالاری به جنبشی علیه سیاستهای لیبرالی کشیده است که تا حدى قدرتمند هست که کل مشروعیت دولت و نهادهای مسیحی را زیر سوال برده است. این نقد اجتماعی آنگاه رادیکال تر می شود که با اعتراض عليه اختلافهاى طبقاتی و نژادی علیه کارگران و مهاجرین و فقرا همراه می شود. به همین دلیل است که جنبش رادیکال کارگری کل دستگاه دولت را نشانه می گیرد و این خود تبلوری از تضادهای حل نشدنی طبقاتی و اجتماعی را بدست می دهد. برنامه های تامین اجتماعی و حمایت درمانی که حدود دو سوم بودجه دولت را بخود اختصاص می دهد عملا هیچ پاسخ مشخصی به رفع نیازهای مردم نداده است. تمام جناح های دولتی و سرمایه داری بیکاران و فقرا را به نوعی "مایه شرم" جامعه می دانند و انگلستان دوره ویکتوریا و تعصبات اخلاقی آنرا الگو قرار می دهند. در کثیف ترین توجیه کارگران را دارای ضریب درجه هوشی پایینی معرفی می کنند که این امر باعث ماندن در شرایط فعلی شان است. نمونه دیگر از این سیاستهای ارتجاعی "بسیج مردان سفید پوست خشمگین" نام دارد که علیه اصلاحات مثبت در زمینه گسترش حقوق زنان قدم بر می دارند که این خود به رشد گسترش اعتراضات متنابهی از سوی شهروندان آمریکایی جواب داده می شود. آنچه که مشخص است دولت آمریکا رفته رفته به سمت مبدل شدن به دستگاه سرکوب این طبقات خطرناک تبلیغات وسیعی هر روزه براه می اندازد. حربه های ایدئوژیکی چون تاکید بر کمک های داوطلبانه و خیریه توسط اعضای جامعه به عنوان جایگزینی دولت در پاسخ به مشکلات رفاهی فقط همین شانه خالی کردن و پوچی سیستم دولتی سرمایه داری در آمریکا را تحت عنوان های توخالی عمل به مسئولیت فردی توجیه می کند.

اما این فقط یک طرف مسئله است. این جنبش های اجتماعی از پایین ترین سطح اعتراضات مثل نقد دولت رفاه تا رادیکال ترین بخش آن مثل نقد جهانی شدن و انعطاف پذیری کار٬ عليرغم محدوديت ها در نقد روشن مناسبات سرمايه ارى٬ با منافع بی قید و بند سرمایه داری در شرکت های بزرگ و کوچک مخالفند که این تضاد را در دولت فدرال آمریکا خلاصه می کنند. به طور کلی سیاست های محافظه کارانه ای چون لیبرتارین و گسترش و رونق سرمایه داری در سطح کشورى و و در بازار جهانی مستلزم خفقان و سرکوب این جنبش اجتماعی بپاخاسته است. مصداق این ارتجاع سیاسی  گسترش قدرت دستگاه مسیحی بر روی نهاد های حکومت های محلی و ایالتی است که دولت را ابزاری برای خدایی ساختن جامعه معرفی می کند و سعی دارند جنبش برابری طلبی طبقاتی را به محاق ببرند. یک روز با ایدئولوژی ها و منافع گوناگون براه می افتند و روز دیگر نوید "امنیت ملی" می دهند و بخشی از شعارهای جنبش ضد سرمایه داری را تصاحب می کنند. اما عمق این بحران تا جایی است که نداشتن پاسخ اقتصادی اجتماعی امروز نه فقط کارگران بلکه کشاورزان آمریکایی که از درجه ای رفاه نسبی در سالهای گذشته برخوردار بودند را هم به عرصه مبارزه کشانده است.

به گفته سخنگویان دست راستی حزب جمهوریخواه در پس تمامی این نهضت های در حال افزایش ترس از دنیایی نهفته است که رشته کل امور از دست خارج شود. مردم احساس می کنند کل شالوده اقتصادی زندگی آنها از هم پاشیده است و کنترلی بر زندگی خود ندارند و دیگر نمی توانند آینده خود را به دست خود بسازند. در یک برش اگر از صدها عرصه اعتراضی چون اصلاح مالیات و فدراسیون ملی کسب و کار و انجمن ملی برای از بین بردن کنترل کلی دولت بر پول و اقتصاد بگذریم٬ سرمایه داری در آمریکا در یک بحران عمیق و جدی دست و پا می زند. بحران مالی فقط گوشه ای از این واقعیات اجتماعی است. در جایی که کشورهایی چون کوبا شبانه روز مورد حمله تبلیغاتی قرار می گیرند شهروندان امریکایی از شرایط بعضا مشابه و اسفناکتری برخوردارند. رویاهای سرمایه داری امروز فقط به کابوسی شبانه روزی برای طبقه کارگر و مردم در آمریکا بدل شده است. حزب دموکرات و امثال اوباما فقط قرار است برای این نظام ارتجاعی عمر بیشتری بخرند و با عوامفريبى جبهه نبرد طبقاتی را به عرصه های دیگری منحرف کنند. اما آنچه که امید بخش است عرصه عظیم مبارزه اجتماعی است که ریشه در زندگی خود کارگران و شهروندان آمریکایی دارد. امروز گسترش ارتباطات اینترنتی نقش مهندسی افکار عمومی سی ان ان و دیگر نهادهای ارتجاعی را به مخاطره انداخته است. نقش سنتی حمایت از سرمایه داری و صنایع نظامی امروز برای مردم در آمریکا پشیزی نمی ارزد.

سرمایه داری در آمریکا می رود تا با یکی از جدی ترین چالش های سیاسی و تاریخی اش تعیین تکلیف کند. حتما وقت آن است که بار دیگر به تزهای مارکس در رابطه با شروع انقلاب جهانی در آمریکا نظر دیگری انداخته شود. *